درویشی را دیدم سر بر آستان کعبه همی مالید و می گفت یا غفور یا رحیم تو دانی که از ظلوم و جهول چه آید
عذر تقصیر خدمت آوردم
که ندارم به طاعت استظهار
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار
عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت من بنده امید آورده ام نه طاعت و بدریوزه آمده ام نه به تجارت
اصْنعْ بی ما انت اهْله .
بر در کعبه سائلی دیدم
که همی گفت و میگرستی خوش
می نگویم که طاعتم بپذیر
قلم عفو بر گناهم کش